جدول جو
جدول جو

معنی اره ماهی - جستجوی لغت در جدول جو

اره ماهی
نوعی سفره ماهی با جثۀ بزرگ و پوزۀ دراز شبیه ارۀ دودم
تصویری از اره ماهی
تصویر اره ماهی
فرهنگ فارسی عمید
اره ماهی
(اَرْ رَ/ رِ)
نوعی ماهی غضروفی از دستۀ سگ ماهیها بطول تقریبی 2 متر که در جلو سرش زائده طویل استخوانی بنام رستر (بدرازی حدود 1/5 متر) وجود دارد، در لبه های این زائده تعدادزیادی دندانهای نوک تیز و برنده قرار دارد که بظاهر بشکل ارّۀ دوطرفی میماند. این زائدۀ طویل وسیلۀ دفاع حیوان است. این ماهیها زنده زا هستند و برخلاف کوسه ماهی درنده و سبع نیستند. (از دائره المعارف کیه)
لغت نامه دهخدا
اره ماهی
نوعی از ماهیان گانئید از خانواده اسی پانسریده که از مثابه آن سریشم ماهی گیرند و تخم آن خاویار است
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اردک ماهی
تصویر اردک ماهی
نوعی ماهی فلس دار با بدن باریک و کشیده و پوزه ای شبیه منقار اردک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرده ماهی
تصویر گرده ماهی
آنچه پشت و پهلویش پخ و مانند پشت ماهی باشد، سرعت گیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفره ماهی
تصویر سفره ماهی
هر یک از انواع ماهی های پهن
نوعی ماهی با بدنی پهن و پوستی صاف که به وسیلۀ دستگاه مخصوصی که در بدن خود دارد نیروی برق تولید می کند، ماهی برقی، ماهی اژدر، اسپرماهی، لرزماهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برگ ماهی
تصویر برگ ماهی
نوعی ماهی کمیاب که از دریای سیاه به دریای خزر آورده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه ماهی
تصویر شاه ماهی
نوعی ماهی دریایی کوچک
فرهنگ فارسی عمید
(سُ رَ / رِ)
گونه ای از ماهیهای غضروفی. (فرهنگ فارسی معین). قسمی از ماهیهای بسیار لذیذ و ذیقیمت که از دریای سیاه بدریای خزر نقل کرده اند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
اسم دیلمی دلفین است. (تحفۀ حکیم مؤمن). کچه. ماهی بینی دراز. (از تحفۀ حکیم مؤمن، ذیل دلفین)
لغت نامه دهخدا
(کَ چِ)
اسم دیلمی دلفین است. کجه ماهی. (از تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ / دِ)
خرشوف. جناح الطیر. کنگر فرنگی
لغت نامه دهخدا
ماهی ممتاز در نوع یا جنس از دیگران ماهیان، نام فارسی بطارخ است و آن نوعی از ماهی است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، یکی از گونه های ماهیهای کوچک استخوانی دریازی است، (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مَ گِ)
به فارسی ماهی زهرج است. (از فهرست مخزن الادویه). دوایی است که ماهیگیران در دریا اندازند و ماهی آن را بخورد و خودبخود از بیهوشی بر روی آب آید و خودبخود بمیرد. (آنندراج). سمی است که در آب ریزند و ماهیان مسموم گونه بر روی آب افتند و صید آنان آسان شود. (یادداشت مرحوم دهخدا). سم السمک. ماهی زهره. انامرتا. ماهی زهرج. سم الحوت. سمیرا. گیاهی است بالارونده، از دولپه ایهای جدا گلبرگ که تیره خاصی به نام تیره منیسپرماسه را بوجود می آورد، برگهایش مسطح و متناوب وگلهایش سفیدرنگ و مجتمع بصورت خوشه است. میوه اش گوشتدار و شفت و به بزرگی یک فندق و قرمزرنگ و آبدار است. از دانه های این گیاه جهت گیج کردن و شکار ماهیها استفاده میکنند. این گیاه را امروزه بعنوان درخت زینتی در باغها نیز میکارند. شجرۀ سم السمک. (از فرهنگ فارسی معین) :
ز جانان مهربانی می شمارم کینه خواهی را
کم از آب حیات این مرگ ماهی نیست ماهی را.
شوکت (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ)
ماهی که بعد از پختن در روغن بریان کنند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ یِ)
کنایه از آب است. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رْ / رِ)
استخوان ماهی. (آنندراج). تیغ ماهی. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 384)
لغت نامه دهخدا
(اَرْ رَ / رِ)
عمل ارّه کشیدن
لغت نامه دهخدا
مقرریی که در پایان هر ماه بخدمتگزاران و کارکنان دهند ماهیانه شهریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کره ماه
تصویر کره ماه
آیشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورل ماهی
تصویر ورل ماهی
سقنقور
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از اقسام سفره ماهی که دارای دو عضو مولد الکتریسیته در بدن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرده ماهی
تصویر گرده ماهی
دارای انحنا مانند پشت ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاه ماهی
تصویر شاه ماهی
یکی از گونه های ماهی های کوچک استخوانی دریازی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفره ماهی
تصویر سفره ماهی
گونه ای از ماهیهای غضروفی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابه ماهی
تصویر تابه ماهی
ماهی که بعد از پختن در روغن بریان کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اره کاری
تصویر اره کاری
عمل اره کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
جزو ماهیان استخوانی دریازی است. پوست بدنش پوشیده از فلس است و حل گوشت می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارده شاهی
تصویر ارده شاهی
کنگرفرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
جزو ماهیان استخوانی دریازی است. پوست بدنش پوشیده از فلس است و حلال گوشت می باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورل ماهی
تصویر ورل ماهی
نوعی خزنده از تیره سوسماران، رنگ پوست آن در قسمت پشت غالباً صورتی و گاهی زرد با نوارهای تیره است، پوست شکمش سفید می باشد. قد سقنقور حداکثر ممکن است تا 25 سانتیمتر برسد، اسقنقور، ریگ ماهی، سقنقر، نهنگ دشتی،، سقنس
فرهنگ فارسی معین
ماهی سفید دریای خزر
فرهنگ گویش مازندرانی
بلوط کوتاه
فرهنگ گویش مازندرانی
وسیله ای جهت کباب کردن ماهی که به آن مهی مالا نیز گویند
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع ماهیان خزری
فرهنگ گویش مازندرانی